سیبی که ظاهر فریبنده ای داشت


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



اگر ماه بودی به صد ناز / شاید شبی بر لب بام من مینشستی . . .♥♥ اینجا آسمان از دل من تیره تر است ، روزگارم ابریست ، من اگر تنهایم ، یاد تو با من هست♥♥ مهربانم روزگارم ابریست ، کاش این بار جای خورشید تو آفتاب شوی ♥♥ آسمونی رو دوست دارم که بارونش فقط واسه شستن غم های تو بباره ♥♥ ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من / ای حسرت روزهای شیرین در من! بی مهری انسان معاصر در توست / تنهایی انسان نخستین در من

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان dehkadeye gham و آدرس azi.love.girl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 2269
بازدید کل : 75318
تعداد مطالب : 441
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



آمار مطالب

:: کل مطالب : 441
:: کل نظرات : 96

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 14
:: بازدید ماه : 2269
:: بازدید سال : 8814
:: بازدید کلی : 75318

RSS

Powered By
loxblog.Com

khat cherk haye del tangi azi

تبلیغات
سیبی که ظاهر فریبنده ای داشت
چهار شنبه 3 آبان 1391 ساعت 22:31 | بازدید : 531 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

  


آهسته و آرام در مسير ساده زندگي قدم ميزدم و

براي لحظه هاي زيباي زندگي ترانه ميساختم

لبخند شيريني هميشه همراهم بود و هيچوقت تنهايم نميگذاشت

گاهي قدم زنان و گاهي با حالتي كودكانه بالا و پايين ميپريدم و شاد

و آواز خوان دستي به شاخه هاي سرسبز زندگي ميكشيدم و رد ميشدم

به جايي رسيدم كه عطر خوشي مشام هر عابري رو پر ميكرد

و ممكن نبود كسي رو كنجكاو نكنه و مست به دنبال عطر نره

منم مست و واله در پي بوي خوش عطر به قدم هام سرعت دادم

يكي سيب ميفروخت !!!!!!

آن عطر خوش عطر سيب بود كه همه رو مست و واله كرده بود

منم دلم سيب ميخواست .....

براي خريد به كنار سبد هاي سيب رفتم .

_ : آقا بهاي سيب هايت چيست ؟

فروشنده : چيزه زيادي نيست !!! بهايش دلت است !!!

اگر سيب ميخواهي دلت را بده

سرخي سيب كورم كرد و  بوي سيب مستم ...

ناخودآگاه دست به سينه بردم و دل بيچاره رو از جا كندم

و بهاي سيب را پرداختم و سيب را در دست گرفتم و راه افتادم



با هر قدم كه دور شدم فقط سيب را بوئيدم و زمان گاز زدن آن فرا رسيد

سيب را گاز زدم ...

چه طعم بدي داشت سيب گنديده اي كه ظاهر فريبنده اي داشت

و چه تحوع آور بود وقتي ديدم آنجا لانه كرمي زشت و كور است

و همانگونه  چشمانم از اشك پر شد سيب از دستانم بر زمين آمد

سينه ام تنگ آمد ....

نفسم بند آمد ....

سيل اشكم آمد ....

در چشمم حلقه زد و

كمرم بشكست و

زانوانم به زمين سخت آمد

مدتي طول كشيد تا كه باز آيد جان

نور ديده ، قوت دست آمد

بايد آهسته خزيد

در طول اين شب تاريك و سياه

جان به فرياد آمد

. . .


 
 




|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: